کد مطلب:154082 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:104

آنجا که مجرمین پشیمان می شوند
پس از آنكه اسرای كربلا وارد كوفه شدند از سوی مردم كوفه كه مدت پنج سال علی بن ابی طالب با آن عدالت بی نظیر در این شهر بر آن ها حكومت كرده و فضائل اهل بیت پیغمبر را زیاد شنیده بودند از هر طرف صدای طعن و لعن بر كشندگان فرزند پیغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان می رسید، دشمنان ابی عبدالله بدتر از سگان پشیمان شدند چنانكه عمرسعد پس از مراجعت از كربلا آنچنان پشیمان بود كه یكی از بستگانش از او احوالپرسی كرد پاسخ داد: هیچ كس نزد خانواده اش برنگشته كه بدتر باشد از وضعی كه من برگشته ام، از مرد فاسق و فاجری چون ابن زیاد اطاعت كردم و خدای حكیم را معصیت و مرتكب امر بزرگی شدم و رحم و خویشاوندی شریفی را قطع كردم.

اینجا است كه هر یك از مجرمین می خواهد جرم قتل حسین را به گردن دیگری بیندازد ابن زیاد اندیشید كه نامه ای را كه به وسیله شمر به عمرسعد نوشته است (در صفحات پیشین گذشت) مدركی خواهد بود كه تمام جرائم را به گردن او می افكند لذا عمرسعد را خواست و اظهار داشت: آن نامه را به من برگردان.

عمرسعد: از پی اطاعت دستور تو بودم نامه را گم كردم!

ابن زیاد: باور نمی كنم باید نامه را بیاوری.

عمرسعد كه اصرار ابن زیاد را مشاهده كرد خواست به او بفهماند كه نقشه او را خوانده است.

گفت: آن را فرستادم تا برای پیرزنهای قریش بخوانند تا مرا در قتل حسین معذور بدارند، من در زمینه كشتن حسین ترا چنان اطاعتی كردم كه اگر از پدرم سعد بن ابی وقاص این چنین اطاعت می كردم حق او را ادا كرده بودم. [1] .



[1] حياة الحسين ج 3/ ص 356 بحار ج 45 / ص 118. طبري ج 7/ - ص 385 - حجة السعادة في حجة الشهادة ص 65.